عاشق : اگه اتفاقی واست بیفته ؛ میمیرم !
اما ….
یه رفیق میگه : اگه بمیرم هم نمیذارم اتفاقی برات بیفته … !!
به افتخار همه دوست های با مرام
نگران نبودنت نباش نفرینت نمیکنم!
همین که دیگرجایت در دعاهایم خالیست
برایت کافیست!!
سکوت علامت رضایت نیست
شاید کسی دارد خفه میشود
پشت سنگینی یک بغض...
لطفا
هی نپرس دلتنگی چه معنی دارد ؟
دلتنگی معنی ندارد ...
درد دارد...
اگه با خاله خرسه دوست شدی ...
هشیار باش و لحظه ای غفلت نکن ...
این روزها اینجور دوستی ها زیاد شدند ...
همیشه فکر می کردم
پشت دیوارهای بلند آدمهای بزرگ زندگی می کنند
ولی حالا می دانم
که بلندی دیوارها به
خاطر کوچکی آدمهاست
فراموش کردنت برایم
مثل آب خوردن بود
از همان آب هایی که می پرد توی گلو
و سالها سرفه میکنیم
گفتــــــــی کــــــه تــــو رآ ببخــــشم! یـــآدت هســـــت؟! آن روز زبآنـــــم تــــو رآ بخــــشید! امـــــآ زیـــــرآ میـــــخوآستم.. بـــآ خیـــآل رآحـت دستـآنــت رآ در دلـــــم نـــــهدستــآن او حـــلقه کنــــی!
درد مــــــــــن "چشمــــــــــانی"بــــــــــود كه
به مــــــــــن "اشــــــــــك" هــــــــــدیه داد
و بــــــــــه دیگــــــــــران "چشمك
روی قبرم بنویسید
موریانه ها زهر مارتان بــــــــــــــاد...
این تن که میخورید پر از حسرت های شیرین بود...
تپش های قلب تو
نفس های گرم تو
جمله های خوشکل بی ریای قلب تو
امشب زیربارون
بهترین شب تولدم شد
+خدایا مرسی از همه خوبی هات
نرو..!
امشب نرو..!
امشب این دل طاقت دوریت رو نداره..!
امشب این دل پشت پات کاسه پر از اشکشو ریخت...!
دیدیش..؟ فهمیدیش..؟ پس نرو..!
شخصيت منو با برخوردم اشتباه نگير؛
شخصيت من چيزيه که من هستم،
اما برخورد من بستگي داره به اينکه تـــو کي باشئ
اگه کسی رو دوست داشته باشی نمی تونی تو چشماش زل بزنی ...!!
نمی تونی دوریش رو تحمل بکنی ....!!
نمی تونی بهش بگی چقدر دوستش داری ...!!
نمی تونی بهش بگی چقدر بهش نیاز داری ...!!
برای همین عاشقا دیوونه میشن...!!
یه روزگار بد یه دختر کور بود که پسری رو دوست داشت
پسره هم اونو خیلی دوست داشت بعد دختره میگه
اگه من بینا بودم اونوقت می فهمیدی که چقدر دوست دارم .
بعد ها یکی پیدا میشه چشماشو می ده به دختره بعد می کنه ولی پسره بهش می گه برو ولی خیلی
دختره که بینا میشه می بینه دوست پسرش کوره ترکش
مراقب چشام باش
هی بهت گفتم با دلــــــــــــــم بازی نکن...
ببیـــــــــــــن...!
خرابــــــش کردی!
دیگه عاشــــــــــق نمیشه...!
تو چه میفهمی از روزگارم…؟
از دلتنگی ام؟
گاهی به خدا التماس میکنم خوابت را ببینم…
می فهمی؟
فقط خوابت را…
دفتر عشـــق كه بسته شـد
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیكه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو كارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازی عشـــــقو بلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نمیكنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاكیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم
از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریكـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تیر خـــــــــــــــــلاص رو
ازاون كه عاشقـــت بود
بشنواین التماسرو
...............
.........
....
.
طبیبان بر سر بالین من آهسته می گویند که امشب تا سحر این دختره بیمار می میرد.... به هر جا می رسد تابوت من غوغا به پا خیزد که گویند وه چه سنگین می رود این مرده از بس آرزو دارد. بیچاره دلم ...... ازش پرسیدم چرا بعضی وقت ها بغض میکنی ولی میریزی توی خودت؟ میگفت امان از عهد و پیمان آدما که گاهی وقتها حرف خودشون هم یادشون میره بهش گفتم خوب شاید فکرشون مشغوله شاید نمیتونند. بیچاره دلم چقدر از دست آدما ناراحته فهمیدم که چیزی اذیتش میکنه رفتم و... واقعا بیچاره دلم حالا میفهمم که چه رنجی توی این مدت کشیده ببخشید دلم اگر اذیتت کردم..... دلم تنگ است این شب ها یقین دارم که می دانی... صدای غربت تن را از احساسم تو می خوانی شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین
به خاطر تو خورشید رو قاب میکنم و بر دیوار دلم میزارم به خاطر تو اقیانوس ها رودر فنجانی نقره گون جای میدهم به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند میزنم به خاطر تو دستانم را آیینه میکنم و بر طاقچه ی یادت میگذارم به خاطر تو میتوان چون کودکی لجوج سلام معطر سیب ها را نشنیده گرفت به خاطر تو میتوان از جاده های برگپوش و آسمان های دور دست چشم پوشید به خاطر تو میتوان شعله ی تلخ جهنم را چون نهری گوارا مزه مزه کرد به خاطر تو میتوان به ستاره ها و عاشق ها محل نگذاشت نگاهم کن تا مثل صبح نورانی شوم...
می دانم وقتی بیایی امشب همه بودند به من بگو... گناه من چه بود که اینگونه با تو گره خوردم و به من بگو... کاش میشد ببخشمت... کاش راهی بود.شاید باشه....اما من نمیدونم دلم بدجوری شکسته... به جز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمیدانم که شادی در همه عالم از این خوش تر نمیدانم دل در غم عشق مبتلا خواهم كرد... از غم عشق چه میباید کرد؟ می توان از غم عشق ماتم داشت..
انکار می کنی نبودن هایت را
اما من، نبودن هایت را حس می کنم
با این بغضی که گلویم را سخت فشرده
و بی خبری هایم
و تویی که نیستی
ولی چه فایده که من تو را می خواستم.
و تو بی آنکه نیم نگاهی بیاندازی از دستانم می لغزی و می روی
اینگونه می شکنم و
هیچ وقت التیام نمی یابم؟؟
به کدامین گناه ِ نکرده
منتظرت نشسته ام
و از درون فرو می ریزم؟
می توان قصه نوشت...
شعر سرود...
می توان گریه جانسوزی کرد....
میمیــــــــــــــــــــــــــــــــرم بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرات می میرم برات ..... می میرم برات نميخواستـــــــــــــــــــم بری ....... نميخواســـــــــــــــتم.... ميدونستم تو بری تنهـــــــــــــــــــــــــا ميميرم از عمق جانم ! برای هر نگاهت میمیرم ... برای هر لبخندت جان میدهم ! تو نیستی ... اما من احساست میکنم...! روزهایم تاریک و شبهایم قیامت شده! اینجا که هستم تنها صدای تپش قلبم را میشنوم حس میکنم هر روز که میگذرد این تپش ها کمتر میشود همچنان که ثانیه ها آرام و خونسرد در حال گذرن...... من در اینجا بی قرار و بی تابم
قلب دعایـت میکـنم
بـــی تـــو در ایـــن انتـــظار میــمیـــرم گفتنش خی سخته اما احسـ ـاس میکـ ـنم تو این انتـ ـ ـ ـ ـ ـ ـظار پیرشـ ـدم خدابا خـــــــــــــــــــــــــــدایـــــــــــــــــــــــــــا خسته ام خیـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ل ـ ـ ـ ـ ـ ـی خسته
خیلی سخته عاشق کسی باشی
که روحشم خبر نداشته باشه
اما خیلی شیرینه که
یواشکی عاشقانه نگاهش کنی
و توی دلت بگی
خیلی دوستت دارم ...!!!
کاش میدونستی ...
اگه میدونستی چقدر تنهام
برایم اشک میریختی
اما اگر میدانستی چقدر اشک میریزم
هیچ وقت تنهایم نمیذاشتی
تقصیــــــــر هیــــچ کــــس نیــســـت
بـــه نام "عشـــــــق"
جسمـــــــت را
لگــــد مال بوســــــــه های هـــــوس آلـــودشان می کنند
و بــــــه نام "ناپاکــــــیٍ تـــــــو"
فـــــراموشت می کنند
بــــــه نام "نجـــــابـــت" بایـــــد ســـــکوت کنـــــی
و بــــــه نام "صبـــــــــر" از درون ویــــــــــران می شوی.......